خاطرات امیرعلی

سراشپز

این امیرعلی کوچولوی مامان حالا یه اشپز تمام عیار شده  همه بهت میگن مگه سر اشپزی که این همه توی اشپزخونه می چرخی ،یه قابلمه ترجیحا کوچیک دارای یه دسته بلند مثل شیرجوش یا ماهی تابه کوچیک  میزاری روی گاز و فدک فقط خدا روشکر گازرو نمی تونی باز کنی ولی خونه مامان اینا این کار رو میکنی (وای وای)بعد هم همش میگی اتیش تا بیام گاز وروشن کنم تا مثلا غذات بپزه  یکی از سرگرمی های روزهایی که تنهاهستیم پرسیدن کارت هاست  مثلا به دایناسور میگی داینایی یا به قورباغه میگی غوغاقه  اسم های سخت رو راحت تر یاد میگری مثلا میو رو نمی گی  به خاله مریم میگی میم به خاله فائزه میگه پاده به بابا هادی میگی بابا هاااااادی مدام هم س...
25 دی 1391

بدون عنوان

       یادم رفت بگم یه ذره هم عقبی سینه خیز میری ، همش هم رو زمین غلت میزنی و کل خونه رو دور میزنی . خاله هم همش میگه باید خودت وایسی و در حد 2 ثانیه رو پاهای خودت وایمیسی دورت بگردم من عزیز دلم .زودی بزرگ شو شیرین پسر مامان ...
21 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

اینم از امیر علی من ، گل پسر که دیگه خودش میشینه الهی فداش بشم با روروئک هم همه خونه رو میره و میاد ، میتونه رو پاش وایسه دیگه .فقط الان از این عکس خیلی لاغر تر شده که خدا کنه دوباره تپل شه عزیز دلم :*   ...
8 اسفند 1390